تحلیل عباس عبدی از ریشه نابرابری در آموزش

عباس عبدی در اعتماد نوشت: واقعیت این است که عدالت به معنای عام آن، از جمله عدالت آموزشی به معنای خاص، شعار محوری انقلاب بود. به این ترتیب اتفاقات مهمی نیز رخ داد. برای شفاف‌تر صحبت کردن، می‌توان از تعداد دانش‌آموزان، میزان بی‌سوادی و پوشش تحصیلی ابتدایی، متوسطه و عالی در کشور صحبت کرد. مقایسه سواد افراد بالای 6 سال در دو دوره 1355 تا 1395 تا حدودی وضعیت را نشان می دهد.

البته اگر آن دولت پابرجا بماند، وضعیت باسوادی بهتر می شود، اما واقعیت این است که با توجه به روندهای گذشته و شرایط اجتماعی، انقلاب جهش بزرگی در افزایش سواد و کاهش نابرابری بین زن و مرد و شهر و دیار داشت. تبدیل به یک دستاورد مهم شد.

همین روند را در کاهش بی سوادی در بین استانداری های کشور و همچنین بهره مندی از تحصیلات دانشگاهی شاهد هستیم. تفاوت تحصیلی بین دو جنس در سال 1356 از طریق شاخص زن به مرد حدود 0.64 بود.

به عبارت دیگر به ازای هر 100 دانش آموز تنها 64 دانش آموز دختر وجود داشته است. این تعداد در سال 1376 به 89 دختر رسید که حرکتی به سمت برابری جنسیتی در آموزش است. اما دو اتفاق دیگر رخ داد که شرایط را برای شکل گیری نابرابری در آموزش و پرورش ایجاد کرد. اولین اتفاق به طرز وحشتناکی رخ داد.

بخش مهمی از نیروهای سیاسی حاکم به دنبال تأسیس مدارس دینی خصوصی بودند. در واقع آنها از فرستادن فرزندان خود به محیط های عمومی و بدون نظارت مدارس اجتناب کرده اند. کارهایی که قبل از انقلاب انجام می شد بعد از انقلاب تشدید شد. تاکنون مشکل بزرگی وجود نداشته است، اما مشکل از آنجا شروع شد که برخلاف قبل از انقلاب که چنین مدارس کشوری در حاشیه آموزش عمومی قرار داشتند، از حاشیه به متن آمدند و متن را به فراموشی سپردند.

اتفاق بعدی که افتاد کاهش درآمدهای دولت بعد از انقلاب و شروع جنگ بود. اهمیت این موضوع بسیار بالاست. همانطور که افزایش درآمدهای دولت پس از فساد منجر به مازاد بخشی از این درآمدها به ارتش، آموزش و پرورش و سپس بهداشت و درمان شد، با کاهش درآمدها، این بخش ها مجبور به کاهش بودجه شدند، اما ارتش نه تنها توانست با آن مقابله کند. کاهش بودجه، اما همچنین خواستار افزایش بود

تمام فشارهای مالی متوجه بزرگترین بخش دولتی کشور، یعنی آموزش و پرورش و دانشگاه ها بود. آموزش و پرورش به دلیل تعداد کارکنان و مدارس زیاد بودجه زیادی دارد، بنابراین کاهش آن هدف شماره یک دولت هایی است که با کسری بودجه مواجه هستند، در حالی که لابی قوی در ساختار قدرت ندارند.

آنها یک وزیر در دولت دارند، وزارت خارجه به عنوان وزیر، دومی قوی و اولی فاقد قدرت. آموزش و پرورش رانت جدی برای مبادله با مسئولان وزارتخانه های دیگر ندارد. اساساً همه به آموزش دولتی نیاز ندارند.

در نتیجه بودجه این اداره کاهش یافت، اما نیاز فرزندان مسئولان با پرداخت درآمدهای کلان اداری به مدارس غیرانتفاعی تامین شد و حتی منابع خود را روز به روز به سمت این مدارس سرازیر کردند. آنها با درآمدزایی آموزش عمومی، آن را نابرابر و بر اساس کاست ساختند. و پیامدهای این امر نه تنها خانواده و فرد را تحت تأثیر قرار می دهد، بلکه از همه مهمتر بر رشد و توسعه کشور تأثیر می گذارد.

با دانشگاه ها نمی توانستند این کار را بکنند، فقط در جهت مخالف رفتند. این بار برای فروش مدرک و دادن رانت مدرک دانشگاه های بی اعتبار درست کردند و آموزش عالی به شکلی دیگر نابود شد.

اگر می توانستند دانشگاه های درجه یک بسازند و فرزندان خود را به آنجا بفرستند، می کردند، اما سطح تحصیلات در دانشگاه ها با دوره متوسطه و ابتدایی متفاوت است، بنابراین ترجیح دادند فرزندان خود را به خارج از کشور بفرستند، زیرا موفقیتی در راه اندازی وجود ندارد. دانشگاهی در خانه داشتند و امکان اخذ آن از سوی یک سازمان غیردولتی وجود نداشت، دانشگاه امام صادق(ع) را راه‌اندازی کردند که قبلاً باید جزو اموال عمومی محسوب شود، اما با وجود اینکه فارغ‌التحصیلان تحصیل کرده بودند، اما در شرایط تحصیل .

فراموش نکنیم که برخی از مدارس غیرانتفاعی ایران از نظر تحصیلی در سطح بهترین مدارس دنیا قرار دارند و به همین دلیل سالانه ده ها میلیون تومان شهریه دریافت می کنند که تفاوت چندانی با مدارس مشابه خارج از کشور ندارد. اما ایجاد یک دانشگاه درجه یک در سطح دانشگاه، البته با شهریه سالانه کمتر. از 50 هزار دلار یا 1.5 میلیارد تومان در سال امکان پذیر نیست و این رقمی است که در ایران قابل پرداخت نیست، بنابراین ترجیح می دهند فرزندان خود را پس از فارغ التحصیلی به غرب بفرستند در حالی که این افت سطح تحصیلی متاثر از دانشگاه های دولتی نیز هست.

فکر نمی‌کنم هیچ‌کدام از مسئولان بخواهند این وضعیت را تغییر دهند، یا اگر می‌خواهند تغییر کنند، قدرت و جرات این کار را دارند، اما مهم است که ریشه‌های این نابرابری را بدانیم که به‌ویژه تشدید شده است. از دهه 1980

Patrick Hodges

کاوشگر دوستانه استاد موسیقی مغرور. درونگرای افراطی کارشناس سفر. نویسنده. متعصب غذای بی عذرخواهی

تماس با ما