تهدیدی آشکار و فعلی برای لیبرال دموکراسی آمریکا

فوکویامابعدی- فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز سیاسی و نویسنده کتاب معروف پایان تاریخ و آخرین انسان است.

بر کسی پوشیده نیست که لیبرالیسم همیشه به آرمان های خود عمل نمی کند. در آمریکا، بسیاری از مردم از برابری در برابر قانون محروم هستند. این که چه کسی را باید کاملاً انسانی و مستحق حقوق جهانی دانست قرن هاست مورد مناقشه بوده است و این دایره اخیراً شامل زنان، آمریکایی های آفریقایی تبار و افرادی می شود که خواهان سبک زندگی متفاوت هستند. محافظه کاران شکایت دارند که لیبرالیسم زندگی مشترک را بی معنا می کند.

همانطور که فیلسوف سیاسی معروف فرانسیس فوکویاما در کتاب لیبرالیسم و ​​نارضایتی های آن توضیح می دهد، هر دو چپ و راست اصول لیبرال را در دهه های اخیر به افراط های جدید کشیده اند: نئولیبرال ها کیش آزادی اقتصادی را ایجاد کردند، و مترقی ها (عمدتاً حزب دموکرات چپگرا). ) ترجیح می دهند بر هویت بر جهان شمولیت انسان و شناسایی مسائل هویتی به عنوان محوری برای رویکرد سیاسی خود تمرکز کنند. فوکویاما استدلال می کند که نتیجه این افراط گرایی چپ و راست باعث تقسیم جامعه مدنی و افزایش خطرات برای دموکراسی آمریکایی شده است.

پاسخ فرانسیس فوکویاما به سوالات رادیویی ایالات متحده در مورد کتاب تازه منتشر شده خود در ادامه خواهد آمد:

با ظهور هیتلر و استالین، تهدید علیه لیبرالیسم و ​​دموکراسی افزایش یافت. با این حال، با شکست هیتلر، من فکر می کنم اروپا با این واقعیت بیدار شد که اگر ملت خود را بر اساس شکل تهاجمی ناسیونالیسم بسازید، در نهایت با خشونت زیادی روبرو خواهید شد. بنابراین، پس از دو جنگ جهانی، تلاش برای ایجاد نظم جهانی لیبرال جدید که آمریکا نیز بخشی از آن بود، صورت گرفت. در واقع آمریکا معمار اصلی این نظام بود.

من فکر می کنم در آن زمان تقریباً همه لیبرالیسم را بدیهی می دانستند. لیبرالیسم بخشی از DNA آمریکاست که در اعلامیه استقلال با بیان اینکه همه انسانها برابر آفریده شده اند و ما نیاز به حاکمیت قانون و نظم بر اساس قانون اساسی داریم به آن اشاره شده است. فکر می‌کنم این مورد با تشخیص اروپایی‌ها مبنی بر اینکه ناسیونالیسم واقعاً اشتباه است، مطابقت دارد.

پس از سال های 1989 تا 1991، رژیم های کمونیستی مخالفان اصلی لیبرال دموکراسی بودند. سپس بسیاری از آن کشورها به سمت دموکراسی رفتند و متأسفانه برخی از آن کشورها از لیبرال دموکراسی عقب نشینی کردند. با این حال، من معتقدم که روح لیبرال دموکراسی که در سال 1989 به وجود آمد، تقریباً به نسل بعدی منتقل شده است.

بنابراین به نظر من لیبرالیسم و ​​دموکراسی بسیار به هم نزدیک هستند. لیبرالیسم در واقع مجموعه ای از قوانین و مقررات قانون اساسی است که قدرت دولت را بر افراد محدود می کند، در حالی که دموکراسی مواردی مانند انتخابات آزاد و منصفانه است که تضمین می کند دولت ها در برابر مردم پاسخگو هستند. در بیشتر موارد، لیبرالیسم و ​​دموکراسی از یکدیگر حمایت می کنند. محدودیت های قانونی قدرت دولت را محدود می کند و تداوم دموکراسی را تضمین می کند.

با این حال، امکان داشتن یک سیستم لیبرال کاملا غیر دموکراتیک وجود دارد. من گمان می کنم آلمان قرن 19 یک سیستم لیبرال بود که حقوق قانونی را تضمین می کرد، اما دموکراسی نبود. گاهی اوقات از سنگاپور به عنوان یک سیستم لیبرال اما نه دموکراتیک یاد می شود. همچنین، شما می توانید یک دموکراسی غیر لیبرال داشته باشید. این همان چیزی است که ویکتور اوربان ادعا می کند که در تلاش است در مجارستان ایجاد کند. این حزب منتخب مردم است و دارای قدرت های دموکراتیک است، اما تلاش می کند تا سیستم کنترل و تعادل، مطبوعات آزاد، قوه قضائیه مستقل و جامعه مدنی را از بین ببرد.

ولی، من فکر می کنم دموکراسی و لیبرالیسم دست به دست هم می دهند، زیرا لحظه ای که حکومت قانون را از بین می برید، قدرت بیشتری به دست می آورید و می توانید با سرکوب یا سلب حق رأی مردم، دموکراسی را تضعیف کنید.. ما شاهد برخی از این حوادث هستیم و متأسفانه در حال حاضر در آمریکا این گونه است.

من فکر می کنم برخی از چپ های مترقی فکر می کنند که مشکل واقعی این است که لیبرالیسم کند است و طبق قانون عمل می کند و شما باید به حقوق همه مردم از جمله منافع شخصی احترام بگذارید. بنابراین، در چنین چارچوبی گاهی تغییر دادن چیزها بسیار دشوار است، که بسیار ناامیدکننده است، زیرا در هیچ جامعه‌ای لیبرالیسم هرگز به وعده‌های خود عمل نکرده است. به عنوان مثال، علیرغم اینکه طبق اصول لیبرالیسم، قانون باید با همه یکسان رفتار کند، این امر امروزه در ایالات متحده انجام نمی‌شود، اگرچه بخشی از اصول جمهوری این کشور است.

من فکر می کنم منابع دیگری از نارضایتی از لیبرالیسم وجود دارد که بیشتر آنها به اقتصاد مربوط می شود. جوامع لیبرال از حقوق مالکیت حمایت می کنند و بنابراین با رشد و شکوفایی اقتصادی همراه بوده اند. با این حال، در اواخر دهه 1970 و 1980 آنچه که اکنون به عنوان “نئولیبرالیسم” شناخته می شود، ظهور کرد زیرا به اعتقاد من اصول بازار به افراط کشیده شد. همچنین نقش دولت مخدوش شد و این تلاش شد تا دولت به جایی برگردد که شاهد بی ثباتی مالی و رشد بسیاری از نابرابری ها ناشی از مقررات زدایی بودم. من فکر می کنم این روند به ظهور پوپولیسم در دهه 2000 منجر شد، زیرا مردم دنیایی را که از چنین اصولی بیرون آمده بود، دوست نداشتند.

من در کتابم به تهدیدات راست و چپ برای لیبرالیسم اشاره می کنم. با این حال، در ذهن من تردیدی وجود ندارد که خطر آشکار و فعلی برای لیبرال دموکراسی از اردوگاه جناح راست ناشی می شود. تحقیقات حادثه 6 ژانویه نشان داد که هجوم به ساختمان کنگره فقط یک اعتراض خودجوش نبود که به نوعی از کنترل خارج شد، بلکه این اعتراض طرح رئیس جمهور ترامپ بود و بر اساس نظریه حقوقی “جان ایستمن” بود. بر اساس این فرض، معاون رئیس جمهور می تواند به نحوی انتخابات را لغو کند.

متأسفانه بسیاری از اعضای حزب جمهوری خواه در محور ترامپ با او متحد شدند و سعی کردند اساس کودتای او را کم اهمیت جلوه دهند. آنها در تلاش هستند تا نمایندگان خود را در تمام کشورهای تحت کنترل به قدرت برسانند تا در سال 2024 دوباره همین کار را انجام دهند. بنابراین، حقیقت این است که در اردوگاه چپ مترقی هیچ اتفاقی نیفتاده است که از نظر تهدید قابل مقایسه باشد. برای لیبرال دموکراسی در برابر چنین تهدیدی قرار می گیرد.

اگر در کمتر از دو سال آینده انتخابات نزدیک برگزار شود، من فکر می‌کنم آنچه در چپ اتفاق می‌افتد یک تغییر فرهنگی کندتر است به گونه‌ای که توجه ما را به برخی اصول لیبرال مانند آزادی بیان، روند قانونی و فردگرایی جلب می‌کند که از کپی‌هایی از برخی از افراد سرچشمه می‌گیرد. سیاست های هویتی مورد انتقاد قرار می گیرند، اما باز هم، این به معنای نابودی دموکراسی ما در چند سال آینده نیست.

با این حال، نگاهی به افکار عمومی نشان می دهد که حمایت از لیبرال دموکراسی در نظرسنجی ها به ویژه در میان جوانان کاهش یافته است.. ما به مدنی نیاز داریم. با این حال، مشکل فعلی دو قطبی شدن مدنی ها در حال حاضر است و ما در مورد اینکه کدام روایت را می خواهیم آموزش دهیم اتفاق نظر نداریم. من فکر می کنم شما می توانید تاریخ آمریکا را به شیوه ای بسیار صادقانه با کل میراث نژاد، برده داری و جیم کرو (قوانین ایالتی و محلی تصویب شده بین سال های 1876 تا 1965 در ایالات متحده که منجر به آپارتاید شد) آموزش دهید. نژاد در ایالت های جنوبی آمریکا در ملاء عام قانونی شد).

واقعیت این است که وضعیت در آمریکا در نتیجه اصلاحات بسیار کند بهبود یافته است. مشکل اکنون یک دیدگاه قطبی شده است: از یک سو گروهی هستند که می خواهند کل تاریخ آمریکا را سفید نشان دهند و از سوی دیگر گروهی هستند که می خواهند بگویند از آن زمان تاکنون چیزی در آمریکا تغییر نکرده است. برده داری و اینکه همان ساختارهای نژادی باقی می ماند. به نظر من هر دو نظر اشتباه است. نمونه بارز این دو قطب را می توان در کشمکش بر سر نظریه انتقادی نژاد دید. اختلاف نظر در مورد چگونگی بیان داستان تاریخ آمریکا.

اکنون جهانی شدن شکافی بین آمریکایی ها ایجاد کرده است. برخی از آنها به گذشته نگاه می کنند و می خواهند دوباره آمریکا را بزرگ کنند و برخی از آنها می خواهند آینده جهانی تر و بازتر را بپذیرند.

من فکر می کنم مشکل جوامع لیبرال مبتنی بر حاکمیت قانون این است که رویه ای هستند و به مرور زمان بسیار رویه ای می شوند. دشواری تصمیم گیری در ایالات متحده به دلیل رویه های بسیار پیچیده ای است که ما برای تصمیم گیری بر خود تحمیل کردیم. این اقدامات باعث وتوهای بسیاری از سوی گروه های ذینفع می شود. در نتیجه، به دلیل اینکه باید به توافق گسترده برسید، کار واقعاً دشوار می شود. به عنوان مثال، اجازه دهید به یک مثال کوچک اشاره کنم.

اگر در حال تطبیق با خشکسالی در پنسیلوانیا هستید، ساخت یک مخزن جدید برای ساخت یک تصفیه خانه نیاز به مراحل زیادی دارد، باید تاییدیه بگیرید، به این معنی که سال ها طول می کشد و هزینه زیادی برای کار دارد. سخت می شود.

این در مورد لیبرالیسم است، زیرا لیبرالیسم در مورد حاکمیت قانون است. ما مقررات زیادی داریم و در برخی موارد پرونده های قضایی زیاد است. منظورم این است که در آمریکا، زمانی که ما قانون گذاری می کنیم، گاهی اوقات مقررات خاصی در نظر می گیریم که به مردم اجازه می دهد برای اجرای قوانین شکایت کنند، ما فقط دولتی نداریم که فقط قانون را اجرا کند. در نتیجه این رویه اجرای مقررات را پرهزینه‌تر و کندتر کرده و تصمیم‌گیری را دشوارتر می‌کند.

ما آمریکایی‌ها به این واقعیت افتخار می‌کنیم که قانون اساسی کنترل‌های زیادی را بر قوه مجریه اعمال می‌کند و تفکیک قوا بین رئیس‌جمهور و کنگره، و قوه قضائیه مستقل با قدرت لغو قوانین، مانع از قدرتمندتر شدن و ظالم‌تر شدن دولت می‌شود. .. ممنوع است. ما یک مدیر اجرایی قوی نمی خواهیم که بتواند حقوق فردی را نادیده بگیرد یا فقط تصمیمات خودسرانه بگیرد، مانند مورد شی و تصمیم دیوانه وار “صفر کووید” به ظاهر غیرمنطقی.

با این حال، مشکل این است که این نظارت در مورد کارهای مورد علاقه جامعه نیز اعمال می شود. به عنوان مثال، چنین نظارتی، دستیابی به اهداف مربوط به برنامه های اقلیمی را دشوار می کند و مانع تلقی می شود. من نمی خواهم ما به سمت یک رژیم استبدادی حرکت کنیم که کاملاً غیر ضروری است و مشکل را حل نمی کند، اما می توانیم میزان امتیاز وتو را کاهش دهیم. همه 100 سناتور ایالات متحده این اختیار را دارند که انتصاب مثلاً یکی از اعضای کابینه را وتو کنند. این یک سیستم پوچ است. ما نمی توانیم از شر آن خلاص شویم زیرا سناتورها نیز می توانند اصلاحات را وتو کنند. بنابراین باید به دنبال راه هایی برای ساده سازی فرآیند تصمیم گیری باشیم.

متاسفانه اعتماد به نهادهای آمریکایی کمرنگ شده است. این یک مشکل گسترده تر از ایالات متحده است. این مانع توانایی ما برای رسیدن به هر نوع توافق و اجماع در مورد مسائل مهم است. با این حال، کاهش اعتماد به نفس نیز نتایج خوبی داشت. به عنوان مثال، شما می دانید که کشیش های کاتولیک از کودکان سوء استفاده می کنند. فکر می کنید این فقط در نسل گذشته اتفاق افتاده است؟ خیر. این سوء استفاده ها به طور مرتب اتفاق می افتاد و فقط در دوره های قبل پنهان بود و مردم از آن بی خبر بودند. با این حال، امروزه پنهان کردن چنین مسائلی بسیار دشوار است.

از طرز تهیه سوسیس های کارخانه ای می شنویم و می گوییم: اوه، این وحشتناک است. این چیز خوبی است که می دانیم بیشتر از همیشه حواسمان به این موضوع است. مردم امروز تحصیلات بیشتری دارند و حاضر به اطاعت از حاکمیت نیستند. مردم یاد می گیرند انتقادی فکر کنند. در نتیجه درجه خاصی از بی اعتمادی وجود دارد و این چیز خوبی است. این بدان معناست که مردم از افرادی که در مناصب قدرت هستند، پاسخگو می‌دانند. با این حال، فکر می‌کنم بی‌اعتمادی غیرمنطقی نیز وجود دارد و بخش بزرگی از آن را اینترنت هدایت می‌کند، زیرا در اینترنت هر کسی می‌تواند بدون بررسی هرچه می‌خواهد بگوید. در چنین شرایطی هیچکس از حقیقت ماجرا خبر ندارد و در نتیجه نمی تواند به هیچ نهادی اعتماد کند. در این صورت تصمیم گیری سخت می شود.

منبع: ایستگاه رادیویی WPSU در پنسیلوانیا

Elyse Blake

کاوشگر هیپستر پسند. گورو بیکن دوستانه. زامبی متعصب حرفه ای. نویسنده.

تماس با ما