رادنی، اوکراین – یوری بروکال، یک متخصص برق، زمانی که در آغاز جنگ برای نیروهای دفاعی منطقهای اوکراین داوطلب شد، نقش بسیار خطرناکی بازی نمیکرد. او مأمور می شود تا محموله و پرسنل را به یک ایست بازرسی در روستای آرام خود در امنیت نسبی برساند.
هفتهها بعد، واحد او از خانهاش در غرب به نبرد خط مقدم در شرق اوکراین، در میان شدیدترین نبردها علیه نیروهای روسی اعزام شد. او در 10 ژوئن کشته شد.
آندری ورتف، که در یک فروشگاه مواد غذایی در روستا کار می کرد، ماه های اول جنگ را به مراقبت از یک پل هوایی کوچک بعد از کار گذراند و شب ها نزد همسر و دخترش به خانه بازگشت. سپس او نیز داوطلب شد تا به سمت شرق حرکت کند. او تنها چند هفته قبل از آقای بروچال در نبرد در لوهانسک جان باخت.
مرگ آنها نشان داد که جنگ تا چه اندازه به همه جوامع در سراسر کشور رسیده است، حتی آنهایی که از جبهه دور بودند. او همچنین خطراتی را که داوطلبان با آموزش محدود با آن روبرو هستند، که به طور فزاینده ای به نوع نبردهایی روی می آورند که حتی باتجربه ترین سربازان را آزمایش می کنند، برجسته کرد. اجساد آنها برای پرکردن گورستانها در شهرها و شهرکهای عمدتاً آرام در غرب کشور بازگردانده شد.
ورا دوتسکو، 52 ساله، خواهر بزرگتر آقای بروژال، با تمجید از میهن پرستی برادرش، گفت: «او می رفت تا از ما در اینجا محافظت کند. اما این یک تراژدی برای ما – بسیار دردناک – است که بهترین های ملت ما در این جنگ خواهند مرد.
پس از آغاز جنگ در فوریه، مردان اوکراینی بین 18 تا 60 سال از خروج از کشور منع شدند، اما به طور خودکار به خدمت سربازی اجباری نشدند و بسیاری داوطلبانه برای جنگیدن شرکت کردند. به داوطلبان نیروهای دفاع سرزمینی کشور و واحدهای ذخیره نیروهای مسلح اوکراین، در ابتدا وظایف غیرجذاب اما ایمن در مناطق نسبتاً آرام مانند غرب اوکراین، جایی که روسها به آنجا حمله نکرده بودند، محول شدند. اما تلفات سنگین نیروی انسانی در منطقه دونباس، جایی که روسیه با بمباران و بمباران شدید در حال پیشروی است، ارتش اوکراین را مجبور کرد که نیروهای کمکی را از غرب خارج کند.
بسیاری از جنگجویان مانند آقای بروکال، که هیچ تجربه نظامی قبلی ندارند، برای این سطح فزاینده نبرد آماده نیستند. آموزشی که آنها دریافت می کنند محدود است – گاهی اوقات دو هفته یا کمتر.
داوطلبان گروه دفاع سرزمینی مجبور نیستند با یگان خود مجدداً اعزام شوند، اما بسیاری از آنها به خاطر میهن دوستی یا احساس وظیفه و شاید تمایل به ناامید نشدن همرزمان خود این کار را انجام می دهند. سربازان قدیمی می گویند اگرچه آنها می دانند که در جبهه بد خواهد بود، اما چیز زیادی برای آماده کردن آنها برای خشونت درگیری در خط مقدم وجود ندارد.
سرهنگ والری کورکو، فرمانده تیپ 103 دفاع سرزمینی، جایی که آقای بروژال در آنجا خدمت می کرد، گفت: “اینها مردمی هستند که حرفه های صلح آمیز دارند، مردم مناطق آرام هستند.”
سرهنگ کورکو گفت که اکثر افرادی که به گروه او پیوسته اند هرگز در ارتش خدمت نکرده اند. او گفت این تصور که مردم می توانند با نزدیک شدن به جنگ وارد عمل شوند، اشتباه است. در آن زمان دیگر خیلی دیر شده بود.
تیپ او که در حال حاضر در منطقه دونتسک شرقی مستقر است، متشکل از مردانی از منطقه Lviv در غرب اوکراین است. سرهنگ کورکو گفت چند مرد در ماه گذشته جان باختند و حداقل سه نفر در اوایل ژوئن در لویو دفن شدند.
درک بهتر جنگ روسیه و اوکراین
وی با بیان اینکه با وجود محدودیت زمانی در حال فراگیری مهارت ها و آموزش های اولیه هستند، اذعان داشت: بدون شک روحیه یگان تغییر کرده است.
وی در مصاحبهای گفت: «این واقعیت را از شما پنهان نمیکنم که برخی از مردم آمادگی خروج از قلمرو منطقه خود را نداشتند.
او اعتراف کرد که بمباران توپخانهای بیوقفه «چالشی است که همه نمیتوانند با آن مقابله کنند» و افزود که برخی از خانوادهها این سؤال را مطرح میکنند که چرا شوهران و پسرانشان باید بدون آموزش به خارج از مناطق اصلی خود پراکنده شوند.
تلاش برای انتقال بیشتر سربازان منطقه با آموزش محدود به شرق منجر به انهدام برخی از واحدها شد.
به گفته سربازان این واحد، یک شرکت دفاعی منطقهای متشکل از 100 سرباز از اطراف کیف، پایتخت اوکراین، در اولین روز فعالیت خود در جبهه شرقی، در اواخر بهار، در اطراف شهر باخموت متحمل 30 درصد خسارت شد.
یکی از سربازان که خواست نامش فاش نشود، گفت: سربازان دفاع منطقه انتظار این نوع درگیری شدید را نداشتند. او گفت: «و اینجا ما به خط مقدم رسیدیم، مثل عابران پیاده که در سنگر نشسته اند.
گزارشهای مربوط به نیمدوجین سرباز دفاع سرزمینی که در این مقاله با آنها مصاحبه شد تقریباً یکسان بود: آنها در ماههای ابتدایی جنگ بهعنوان پاسداران با شکوه آموزش دیدند و سپس با افزایش تلفات، به جبهه اعزام شدند.
به واحد کیف نیز این امکان داده شد که به شرق برود و این افراد به زودی به یک واحد نظامی عادی اوکراین ملحق شدند. سربازان مدافع منطقه گفتند که آنها فقط تفنگ، مسلسل و چند سلاح ضد تانک دارند که توسط غرب تهیه شده است.
آنها فاقد تنها سلاحی بودند که جنگ را در ماه های اخیر نشان می داد – توپخانه. آنها همچنین راه های کمی برای ارتباط با واحدهایی که این سلاح های سنگین را در اختیار داشتند، داشتند.
خلاصه سربازها گفتند که اکثراً خودشان هستند.
ما تکه تکه شده ایم، مردم مثل مگس می افتند، و چرا اینجا هستیم؟ سرباز گفت. “معلوم نیست.”
این نوع پخشها با ابراز نارضایتی همسران، مادران و دختران برخی از قربانیان، اعتراضهای کوچکی را به خود جلب کرد.
اما برخی دیگر مانند خانواده آقای بروکال گفتند که با وجود ناراحتی از تصمیمات اعضای خانواده خود حمایت می کنند.
قبل از رفتن به جنگ، آقای بروکال برای دو دخترش خانه می ساخت. در یک یادبود دو هفته پس از مرگ او، روستاییان برای عبادت دور یک میز طولانی در داخل خانه جمع شدند، دیوارهای سنگی آن هنوز آشکار بود و غذا در مقابل آنها توزیع شد.
خانم داتسکو، خواهرش، گفت این اولین وعده غذایی در خانه بود که هنوز کامل نشده بود.
او با اندیشیدن به ردیف های قبرهای جدیدی که از زمان دفن برادرش در گورستان نظامی لویو ظاهر شده است، گفت: «بسیار وحشتناک است که می بینید در گورستان چه اتفاقی می افتد، و نمی دانید چه زمانی متوقف می شود. ما زنان بسیاری را بدون شوهر و فرزندان بدون پدر خواهیم داشت.»
اوکسانا استپاننکو، 44 ساله، نیز همراه دخترش، ماریا، 8 ساله، که همسرش، آندری ورتف، در 15 می به قتل رسید، عزادار است.
او نیز مانند آقای بروکهال، داوطلبی بود که در هفته های اولیه جنگ وظیفه حفاظت از یک پل هوایی در جاده را بر عهده داشت. او سپس به یگان ضد هوایی ارتش پیوست و دوباره به شرق اعزام شد.
مرگ او سطح جدیدی از درد را به خانواده اضافه کرد. آرتور، پسر خانم استپاننکو، سه سال پیش بر اثر بیماری در سن 13 سالگی درگذشت. حالا گوشه ای از نشیمن کوچکشان زیارتگاه پسر و پدرش شده است.
خانم استپاننکو گفت که در ایمان خود و این واقعیت که همسرش انتخاب او برای رفتن به خط مقدم بوده است، آرامش پیدا کرده است. اما، مانند بسیاری دیگر در اوکراین، پرسیدم: “چند مرد باید بمیرند تا این که تمام شود؟”
خانواده رزمندگان اعزامی به شرق علیرغم تلفات، دفاع از میهن را وظیفه میهنی خود می دانند.
ناتالیا ربریک، 39 ساله، که تنها سه ماه قبل از حمله روسیه با همسرش، آنتون ترگین ازدواج کرد، گفت که ساده لوحانه معتقد است که از هرگونه ارتباط شخصی با جنگ جلوگیری می کند.
خانم ریبریک گفت: «این جنگ دو بار برای من شروع شده است. اولین باری که شروع کرد روز حمله بود و بار دوم زمانی بود که آنتون به ارتش پیوست.
آقای تیرگین قبل از جنگ در صنعت موسیقی کار می کرد و زمانی که به طور داوطلبانه در گارد ملی اوکراین به کار مشغول شد، سابقه نظامی نداشت. او اولین هفتههای درگیری را به نگهبانی از مواضع استراتژیک گذراند، اما در اوایل ژوئن به واحدش اطلاع داده شد که ممکن است به شرق نیز اعزام شود.
خانم ریبریک گفت که نگران است که او به اندازه کافی آموزش نمی بیند، و اینکه او هر روز در حال آماده شدن برای تماسی است که امیدوار است هرگز نرسد.
ما انتظار داشتیم تا دو یا سه هفته دیگر تمام شود. سپس دو یا سه هفته دیگر.» وقتی با سربازان صحبت می کنید، متوجه می شوید که ممکن است امسال تمام نشود.»
در رادنی، به دور از هرج و مرج، ویرانی و مرگ در خط مقدم، وحشیگری جنگ گاهی دور به نظر می رسد. و در حالی که آژیرها هنوز به صدا در می آیند، ماه ها از زمانی که ساکنان را وادار به جستجوی سرپناه کرده می گذرد.
اما مراسم تشییع جنازه مردانی مانند آقای بروکال به طرز شگفت انگیزی به او نزدیک است و دیگران از جامعه کوچک رادنی هنوز در شرق در حال مبارزه هستند.
دختر او، جردنا بروکال، 13 ساله، گفت که پدرش احساس می کرد که وظیفه اوست که به جنگ بپیوندد، حتی اگر پس از جدایی از مادرش در سال گذشته، مسئولیت اصلی آن را بر عهده داشت.
او گفت: «تا همین اواخر، من این جنگ را فقط از نظر روحی احساس می کردم، نه جسمی. و از زمانی که پدرم فوت کرد، از نظر جسمی نیز این احساس را دارم.»
توماس گیبون نف و ناتالیا شما را پرتاب می کند گزارش ارائه شده از Druzhivka، اوکراین.