من در سال 1998 از گویان مهاجرت کردم و از آن زمان در کوئینز زندگی می کنم. من با همسر و دخترم زندگی می کنم. ما خانواده کوچکی هستیم اما روابط زیادی در نیویورک و نیوجرسی داریم.
جامعه اینجا بسیار متنوع است، از گویان، ترینیدادی ها و بنگالی ها تا هندی ها، چینی ها و فیلیپینی ها. ما از مردم زحمتکش بسیار خوشحالیم. ما باغ میکاریم، بچههایمان را به دانشگاه میفرستیم، و همه کارها را انجام میدهیم تا به جامعه برگردانیم.
وقت رفتن است
1 سپتامبر که آیدا ضربه زد، از خانه کار می کردم. برای دریافت هشدار، تلویزیون را روشن می کنید. معلوم بود که طوفانی در راه است. روی رادار تمرکز کردم و طوفان را روی نقشه دنبال کردم. به نظر می رسید که در سراسر شمال شرقی خواهد آمد. وقتی مقدار قرمز را دیدم، می دانستم که قطعا روی ما تاثیر می گذارد.
در سال قبل برخی بهبودها در کانال های طوفان در گروه ما انجام شد، بنابراین امیدوار بودم که اثرات آن را خیلی سخت احساس نکنیم. اما با نزدیک شدن به بعدازظهر دیدم چند ساعت باران می بارد. او بسیار نگران شد و به همسایه ها هشدار داد که در آن شب بسیار مراقب باشند.
معمولاً اگر نشانه ای از سیل وجود داشته باشد از خانه خارج می شوم زیرا حملات پانیک ناشی از موقعیت را دارم. بنابراین من یک چمدان بسته و به آنها گفتم: “بیا برویم.” شوهر و دخترم ابتدا می خواستند بمانند، بنابراین شوهرم من را نزد همسرم برد که در زمینی بالاتر زیر ساختمان زندگی می کنند.
من مدام با آنها تماس گرفتم و حدود ساعت 10 شب به آنها گفتم که باید خانه را ترک کنند. درست بعد از اینکه با آنها تماس گرفتم، یک دریچه فاضلاب درست جلوی خانه من ظاهر شد. آنها به سختی توانستند بیرون بیایند و به سمت خواهر شوهرم حرکت کردند.
“آنها فقط در چند ثانیه جان خود را از دست دادند”
ما در یک گوشه تقاطع زندگی می کنیم و آب از هر طرف پر شد و چهار جهت رفت. داشتم زنگ می زدم تا مطمئن شوم همه در امان هستند که به من گفتند یک نفر گم شده است.
در نهایت متوجه شدم مادر و پسری که همسایه من بودند در زیرزمین غرق شده و جان باختند.
حرفی برای گفتن درد این محله از آن زمان تاکنون ندارم. من هر روز اون بچه رو میبینم او بسیار جوان و پرانرژی بود و مادرش هم همینطور.
آنها در عرض چند ثانیه جان خود را از دست دادند. حتی غواصانی هم تلاش می کردند تا آنها را بیرون بیاورند، اما بی فایده بود.
“ما می ترسیم و می ترسیم”
این خانه ها نباید اینجا باشند، در این منطقه کم ارتفاع. ما برای مدت بسیار بسیار طولانی زنگ خطر را به صدا در آورده ایم.
امیدوارم همه در شهر نیویورک اکنون آگاهانه اهمیت دهند که آب و هوا چه میکند، تا دیگر زندگیهای بیمعنای از دست نرود. با حجم بارانی که شاهد آن هستیم و تعداد طوفان های مورد انتظار در تابستان پیش رو، ما احساس ترس و نگرانی می کنیم.
نمی دونم چیکار کنم چون پایه های خونه من هنوز درست نشده چون خیلی گرونه.
به نظر می رسد این منطقه برای مسکن مسکونی بسیار کم است. مهندسان آژانس تابآوری آب و هوا در شهر نیویورک با ما کار کردند، و آنها پیشنهاد کردند خانههای خود را امتحان کنید. گزینه های مختلفی وجود دارد، اما انتخاب این است که در اینجا یکسان نمانید.
همه در گروه ما در ترس دائمی زندگی می کنند. وقتی در رادار باران می بینم می خواهم فرار کنم. من چمدان بسته بندی کرده ام تا بتوانم آنجا را ترک کنم.
آیدا تجربه ای است که باید از آن درس بگیریم و هرگز اجازه ندهیم دوباره تکرار شود. تغییرات آب و هوایی وجود خواهد داشت. تغییرات دائماً اتفاق خواهند افتاد و ما باید خود را برای آنها آماده کنیم.
من می خواهم بدانم آینده این جامعه چگونه خواهد بود. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا قرار است بنشینم و نگران افراد بعدی باشم که بیایند و اینجا زندگی کنند؟ من جامعه ای امن تر برای همه، برای تمام آمریکا و برای هر جامعه می خواهم.»