شرکت زن جوان برای به چالش کشیدن کانال تلگرام دوستانه او را به دردسر انداخت که برای خلاص شدن از شر او به پلیس مراجعه کرد.
به گزارش خراسان، زن 26 ساله ای با چهره ای نگران و افکاری ناآرام وارد کلانتری احمدآباد مشهد شد، در حالی که با بیان اینکه با یک رسوایی بزرگ مواجه است، با گریه به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری توضیح داد:
لیدر کانال تلگرام دوستانه چالشی را برای خانم ها راه اندازی کرد تا عکس های بدون آرایش خود را سر صحنه به اشتراک بگذارند و هرگز تصور نمی کردم در چنین مخمصه عجیبی قرار بگیرم.
من در خانواده ای متوسط به دنیا آمدم و یک خواهر از خودم کوچکتر داشتم، اما پدرم که کارمند بود عقاید بسیار سختی داشت که نمی گذاشت من تنها بیرون بروم یا آنطور که می خواهم لباس بپوشم. او حتی دوستانم را زیر نظر داشت و اجازه نمی داد با کسانی که عقاید و نظرات متناقضی با پدر و مادرم داشتند معاشرت کنم.
از سن 15 سالگی خواستگاران به خانه ما آمدند تا اینکه بالاخره در سن 18 سالگی با پسر یکی از دوستان صمیمی پدرم ازدواج کردم و به دلیل همین آشنایی، خیلی زود مراسم و رسوم عقد برگزار شد و “محمد” زندگی مشترک ما را آغاز کرد. در حالی که من هنوز درس می خواندم.
در سال های ابتدایی زندگی مشترکمان شرایط بسیار خوبی داشتیم و همیشه در سفر و تفریح بودیم اما آرام آرام فضای مجازی بین من و همسرم فاصله ایجاد کرد. «محمد» در بسیاری از شبکه های اجتماعی عضویت داشت و چندین گروه تلگرامی را رهبری می کرد.
او چند فروشنده را برای فروش لوازم آرایشی و بهداشتی استخدام کرده بود و خودش آنقدر درگیر فضاهای مجازی بود که فالوورهای زیادی داشت و تمام وقتش را صرف گوشی اش می کرد. اعتراضات من بی فایده بود تا اینکه پسرم به دنیا آمد و احساس بی مهری از سوی همسرم کردم.
در همین حین یک روز گوشی را از بیکاری برداشتم و بی هدف شروع به وب گردی کردم. بالاخره با یک کانال با مطالب جالب، جالب و خنده دار برخوردم. این کانال اعضای زیادی داشت و من برای تفریح به آن پیوستم.
گاهی با مطالب آن کانال ارتباط برقرار میکردم و گاهی روی موضوعات مناسب به توافق میرسیدم تا اینکه کمکم عضو فعال گروه شدم و در چالشهایی که به اشتراک گذاشته میشد شرکت کردم.
در همین حین با مدیر کانال تلگرام، جوانی به نام «مهرزاد» درباره موضوعات کانال یا فعالیت برخی از اعضا صحبت می کردم. به این ترتیب برخی از نظرات خود را به صورت حضوری و مکاتبات خصوصی با ایشان مبادله می کردم.
به طوری که در مدت کوتاهی با خصوصیات اخلاقی و معنوی یکدیگر آشنا شده ایم. این روزها دو دوست دیگر را هم در دوران دبیرستان پیدا کردم که در همین کانال عضو بودند و مطالب یکدیگر را تایید کردیم (لایک کردیم). رئیس کانال هم متوجه شد که ما سه نفر دوست صمیمی هستیم.
خلاصه اینکه عضویت در این کانال تلگرام کاملا درگیر و از همسرم فاصله گرفتم و حواسش به او نبود تا اینکه بعد از مدتی مهرزاد چالشی را در گروه راه اندازی کرد که اعضا تصاویر بدون آرایش خود را به اشتراک می گذارند تا بتوانند به دست آوردن اعتماد به نفس، با نفس آنها اندازه گیری می شود.
اگرچه من هرگز در چنین چالش هایی شرکت نکرده ام، اما تمایل داشتم زیبایی خود را به دیگران نشان دهم. با وجود اینکه عکسی از خودم با حجاب کامل سر صحنه فیلمبرداری به اشتراک گذاشتم، اما به خوبی میدانستم که این رفتار با عقاید و اعتقادات خانوادهام همخوانی ندارد.
چند ساعت بعد مهرزاد وارد پیام رسان خصوصی من شد و پس از صحبت در مورد مسائل مذهبی، ناگهان مرا تهدید کرد که اگر یک میلیون تومان پول به او ندهم، عکس های مرا برای پدرم می فرستد. با اینکه عکس ها خصوصی یا بد نبودند، اما دلهره عجیبی داشتم چون روحیه خانواده ام را خوب می شناختم.
مهرزاد که با اخلاق پدرم آشنا شده بود و خط قرمزها را می دانست، به دلیل اینکه از سایر دوستانم و آنها نیز بدون توجه به عواقب این اقدام اطلاعاتی در مورد من و خانواده ام کسب کرده بود، بر خواسته او پافشاری کرد. من زندگی را به مهرزاد سپردم و او حتی به دوستانم هشدار داد که تصاویر من را نگذارند.
در نهایت برای فرار از تنش و ترس های زیاد، با توصیه دوستانم یک میلیون تومان به حساب مهرزاد واریز کردم تا بتواند عکس هایم را پاک کند، اما مدام پیام می دادیم که پول واریز شده است، اما خبری از حذف عکس ها تا اینکه مهرزاد دوباره 2 میلیون تومان درخواست کرد و قول داد عکس ها را پاک کند.
آنقدر نگران بودم که همسرم هم به من شک می کند و نگران من است. در این صورت مجبور شدم دو میلیون تومان دیگر به حسابش واریز کنم اما بعد از دقایقی پنج میلیون تومان درخواست کرد و به همین دلیل با گریه به کلانتری آمدم.
با دستور ویژه سرگرد علی عسکری (رئیس کلانتری احمدآباد مشهد)، تحقیقات کارشناسی و روانی این پرونده به مستشاران ارشد کلانتری محول شد و عملیات ضربتی پلیس برای دستگیری مهرزاد نیز آغاز شد. .