بعدی-پایان جهان، اگر اتفاق بیفتد، یک محصول جانبی ناگوار اما ضروری از مأموریت واقعی ما به عنوان یک گونه خواهد بود: «پیشرفت». برای اکثر ابرثروتمندان، دنیایی که در آن حداقل برای خلق ابرانسان ها تلاش نکرده ایم، یا حداقل سعی نکرده ایم هوش مصنوعی باهوش تر از خودمان ایجاد کنیم، یا حداقل سعی نکرده ایم کد ژنتیکی خود را هک کنیم و آن را از روی آن بازسازی کنیم. از ابتدا. غیر قابل تحمل.
بر اساس گزارش فرارو به نقل از اسپکتیتور، ترسناک ترین چیز برای ابرثروتمندان نزدیک ترین چیز به چیزی است که آن ها جهنم می دانند، دنیایی ساکن، بی حرکت و غیرقابل حرکت. شاید بهترین توصیف از این اضطراب آشفته هوگو دو گاریس (یک محقق بازنشسته هوش مصنوعی که ادعا می کرد رویکردی را پیشنهاد کرده است که او آن را «مغز مصنوعی» می نامد)، مغزی که می تواند به سرعت از سطح هوش انسان پیشی بگیرد. به اعتقاد او توجه داشته باشید که یک جنگ بزرگ بین حامیان و مخالفان ماشینهای هوشمند، که منجر به مرگ میلیاردها نفر شده است، تقریباً قبل از پایان قرن بیست و یکم اجتنابناپذیر است.
او این ایده را مطرح کرد که سیستمهای هوش مصنوعی ممکن است به سادگی نسل بشر را از بین ببرند و انسانها نخواهند توانست هوش مصنوعی را به دلیل یک ناهنجاری تکنولوژیک متوقف کنند) در کتاب معروف خود، بحث بین مزایا و معایب ماشینهای هوشمند. بحث تلخ در مورد اینکه آیا بشر باید نوعی هوش جمعی از نوع الهی ایجاد کند: “من نمی خواهم از کار دست بکشم. فکر می کنم یک تراژدی کیهانی خواهد بود اگر بشریت در سطح انسانی ضعیف رشد کند. چشم انداز خداسازی – موجودات شبیه به من یک حس هیبت مذهبی را پر می کند که به اعماق روح من می رسد و قویاً به من انگیزه می دهد تا علیرغم پیامدهای منفی وحشتناک بالقوه این مسیر را ادامه دهم. بسیاری از فناوران با او موافق هستند که توقف پیشرفت تا حدودی یک “تراژدی کیهانی” خواهد بود.
از نظر آنها، سرنوشت انسان نوعی بازی است: تا کجا می توانیم پیش برویم؟ غولهای سیلیکون ولی نمیخواهند بمیرند و از خود بپرسند: اگر ما سایبورگها (موجودی با اجزای ارگانیک و مکانیکی) را ایجاد میکردیم چه میشد؟ اگر پهپادهای نظامی فوق هوشمند بسازیم چه می شد؟ این اشتباه است که فکر کنیم نخبگان به نوعی منحصر به فرد هستند. آنها فقط منابعی برای بیان فیزیکی وجه مشترک همه ما دارند: ترس عمیقی که در اعماق روان فرهنگی ما نهفته است، ترس از ایستادن. این احساس که تنها معنای واقعی زندگی حرکت مداوم به جلو است.
ریشه های این نگرانی را می توان جستجو کرد. یک ایده آگاهانه از پیشرفت وجود دارد. مفهوم داروینی انتخاب طبیعی وجود دارد: بقای شایسته ترین ها و تکامل پیوسته و تدریجی گونه ها. یک تصور مسیحی از تاریخ خطی نه چرخه با سفر از ابتدا تا پایان و یک پایان کامل وجود دارد. یک عنصر مدرنیستی از “اراده بزرگ” وجود دارد که به بهترین وجه در شخصیت نیچه از آندره ژید نشان داده می شود: “انسان چه می تواند بکند؟ یک فرد دارای چه توانایی هایی است؟ این سوال با ترس وحشتناکی همراه است که انسان می تواند چیز دیگری باشد. چیزی بزرگتر، که او می تواند بیشتر باشد: او در مرحله اول بدون توجه به درک نهایی خود به طرز وحشتناکی متوقف شد.
در طول قرنها، این عوامل بهعنوان گونههای جداگانهای توسعه یافتهاند که در کنار یکدیگر در یک رقص دیالکتیکی ثابت تکامل یافتهاند و گاهی در تضاد کامل با یکدیگر ظاهر میشوند. با این حال، ما همچنان به تلاش خود ادامه می دهیم تا این عوامل را در یک چشم انداز منسجم گرد هم بیاوریم، سرنوشت خود را کنترل کنیم، و فعالانه به سمت “نقطه امگا” حرکت کنیم، لحظه ای اجتناب ناپذیر در آینده که جهان به وضعیت نهایی خود می رسد. مثل خدا
امروز دیگر مذهبی نیستیم. شاید همین پوچ بودن دنیای بی خدایی است که اضطراب ما را تشدید می کند. الکسیس دتوکویل، نظریهپرداز فرانسوی قرن نوزدهم، خاطرنشان کرد که آمریکاییها برای اجتناب از فکر کردن به خروج دائمی خدا از جهان، به شکلهای مختلف سرگرمیهای روزمره وسواس پیدا کردند. همانطور که جولیان هاکسلی زیستشناس میگوید، سعی میکنیم با چیزی کمی بزرگتر خودمان را آرام کنیم: «پیشرفت بدون هدف».
با گذشت زمان، با از دست دادن دین، تمایل به کنار گذاشتن ایده تقدس که در همه زندگی وجود دارد، به وجود می آید. هیچ کس نمی خواهد پایان جهان را ببیند، اما آیا 80 زندگی “معنادار” در مریخ بهتر از 8 میلیارد زندگی خسته کننده و بی معنی روی زمین نیست؟ در چنین شرایطی، تجربیات فردی هیچکس مهم نیست، فقط بقای زندگی انسان مهم است. همانطور که ایلان ماسک در مورد برنامه های خود برای ساخت پایگاهی در مریخ گفت: “من فکر می کنم این برای آینده خود زندگی بسیار مهم است. همیشه احتمال اشتباه روی زمین وجود دارد. دایناسورها دیگر در اطراف نیستند!
اما این ایده که پیشرفت به تنهایی می تواند معنای نهایی را برای ما فراهم کند، در نهایت پوچ است. در چنین شرایطی، هر قدم بعدی سراب دیگری در بیابان خواهد بود که به محض نزدیک شدن به سرعت ناپدید می شود، روشی متافیزیکی بی پایان برای حواس پرتی.