هیچکس واقعاً نمیداند که ما چه کار کردهایم، عوارضی که میگیریم و لذتهای سادهای که وقتی همهگیری کروناویروس جدید مجبور به قرنطینه سراسری شود از بین میرود. این هفته، یک سالی می شود که بیرون بدون ماسک نفس عمیقی کشیدم، یک سال از زمانی که با عزیزانم به سینما رفته بودم، یک سال از ترسم و یک سال از عادی شدن اوضاع می گذرد.
در ابتدا نمی توانستم به اطلاعیه نخست وزیرمان دست پیدا کنم. هزاران سوال در ذهنم ایجاد کرد که چگونه می توانند حرکت ما را محدود کنند، چگونه می توانند به ما بگویند که چه کاری می توانیم انجام دهیم یا نمی توانیم؟ دیدن کوچه های خالی خیلی عجیب بود. هر وقت به عقب برگردم، احساس می کنم چیزی یا در واقع همه چیز گم شده است. نگاه کردن به یک خیابان خالی در یک روز آفتابی در ماه مه احساس خوبی نداشت.
اما همانطور که عمیقتر میشویم، میتوانم معنای آگهی و هدف اجرای دستورالعملهای سختگیرانهتر را روز به روز ببینم. آنها باید همه گیری لب ها را کنترل می کردند. این طوری بود که دنیا برای مدتی بود. دو انتخاب پیش روی من است، یا می توانم بفهمم که در انجام این کار یا آن آزاد نیستم، یا می توانم از آرامشی که او با خودش به ارمغان آورده لذت ببرم. اما حتی آن آرامش با کمی ترس همراه بود که مدام مرا مجبور می کرد هر ساعت سه بار از ضد عفونی کننده استفاده کنم.
پس از این درک، من شروع به نگاه کاملا متفاوت به همه گیری کردم. من عاشق این بودم که همه چیز در جهان کند شده بود. من متوجه شده ام که زندگی ما دیگر روی چرخ همستر نیست زیرا قبلاً بسته بود. یک روال مداوم با زمان بندی برای همه چیز. همانطور که در اینجا، ما فراموش کرده ایم که چگونه بدون جدول زمانی در جهان حرکت کنیم. حدس میزنم این فقط من نبودم، بلکه تقریباً همه وقتی قرنطینه فرا رسید، از زندگی عادی عادی خود احساس آرامش کردند. ما بالاخره در لحظه ای زندگی می کنیم که برنامه هایمان کاملاً واضح است.
یادم می آید که در یک دوشنبه غیرمعمول با یکی از دوستانم صحبت کردم، جایی برای رفتن، کاری برای انجام دادن، فقط دو دوست که اولین روز هفته را به عنوان آخرین روز در نظر می گیرند. گفت: همه چیزهایی را که به خود گرفتیم. این کلمات مدام در گوشم زنگ می زد تا یادآور زندگی باشد.
“چقدر طول کشیده است؟ از زمانی که رمانی را برداشتم و در قلمرو فانتزی گم شدم از خودم پرسیدم. همانطور که بزرگ می شویم، سرگرمی هایمان را زیر فرش دفن می کنیم، چیزی که ما را خوشحال می کند. مسئولیت حرفه ای و شخصی حتی تاثیر می گذارد. بیشتر زندگی ماست. خیلی ها خود را در این رکود گم می کنند و ارتباط خود را با خلاقیت خود از دست می دهند.” .
در خاموشی، فرصتی پیدا کردم که دوباره با درونم ارتباط برقرار کنم. زمانی را داشتم که به شدت به آن نیاز داشتم تا دوباره با درونم ارتباط برقرار کنم و خلاقیتم را دنبال کنم. همانطور که در میان رسانه های اجتماعی خود در میان قرنطینه حرکت می کنیم، پست ها خلاقیت را در بهترین حالت خود نشان می دهند. در حالی که برخی از کاربران اینترنت پست هایی از آشپزی خود را به اشتراک می گذارند، برخی دیگر از این پلت فرم برای به نمایش گذاشتن مهارت های رقص خود استفاده می کنند.
کاری که هر کس در پایان روز انجام می دهد این است که دوباره به خود خلاق خود متصل شود. علاوه بر این، افراد نیز با طبیعت ارتباط داشتند. اما نکته جالبی که در این بیماری همه گیر کشف می شود این است که انگیزه همه برای راضی بودن از زندگی یکسان باقی مانده است – این اشتیاق بوده است.