بچه ها پشت سر ملاباشی با صدای بلند شعار می دادند: «الف» دو بار بالای «آن»، دو تا زیر «آن» و دو تا قبل از «فرار». “او”، “او”، “او”. «ب» یکی زیر، «پ» سه زیر، «ت» دو روی سر، «ج» یکی در شکم، و «ح» چیزی در شکمش ندارد و. صدایشان به هفت محله رسید.
به گزارش همشهری، کافی بود یک کلمه را شیطنت آمیز یا جاهلانه تکرار کند و ریتم را به هم بزند. این مدرسه است. جایی در گذشته نه چندان دور که بچه ها از عهده کارهای شخصی خود مثل وضو گرفتن بر می آمدند، برای فراگیری علوم دینی و خواندن و نوشتن به آنجا می رفتند.
مدرسه ای که کل دوران تحصیل در آن بیش از 3 یا 4 سال تمام نشده است و پسران اجازه خواندن و نوشتن و انجام تکالیف را دارند و دختران فقط اجازه خواندن و نوشتن ندارند زیرا اگر دست خط یاد بگیرند احساس می کنند. دوست داشت و دوست داشت. همزمان با فصل پاییز و ایام بازگشایی مدارس سری به مدارس نوستالژیک تهران قدیم زدیم.
معلم متاهل
تحصیلات مدرسه ای در ایران در دوره خلافت اسلامی آغاز شد. زمانی که بچه ها به امور شخصی و مخصوصا بهداشتی رسیدگی کردند، اجازه حضور در کلاس را پیدا کردند. اما این وجود ماجراهای خاص خودش را داشت.
طبق قانون مرسوم در آن زمان، کودکانی که به مدرسه می رفتند از 6 تا 9 سالگی بودند، اما باهوش ترین کودکان حتی از 5 سالگی به مدرسه فرستاده می شدند. اما مدارس کجا بودند؟! مسجد، صحن، سیاه چال، زیر سقفی مسطح، خلاصه هر جا فضایی سرپوشیده که دانش آموزان را از گرما و سرما و باد و باران محفوظ می داشت و امکان تأسیس مدرسه در آنجا وجود داشت.
ضرب المثل معروف حصیری بود و ملانسیری که از فقر و سادگی می گوید در واقع توصیفی از مکاتب قدیمی است. مدارس فقط سقف داشتند و چند تکه حصیر یا نمد کهنه و فرسوده روی زمین را پوشانده بود. متولیان مدارس را «ملا» یا «میرزا» میگفتند که علاوه بر تدریس، شغل ثانویهای داشت و نوشتن محل را بر عهده داشت، از قبیل تهیه ضمانتنامه و اجاره و اسناد تعهد و شرط که به آن میگفتند. حجه در آن روزگار.
از جمله وظایف او انجام عقد و طلاق یا خواندن صیغه برادران و خواهران بود. میرزا دستیار داشت به نام «خلیفه» که مسئولیت اداره مدرسه و احتمالاً تدریس و آموزش خوشنویسی را بر عهده داشت. خلیفه در مأموریت های بی شماری عالم بود.
تامین سیستم گرمایشی بر عهده دانشجو می باشد
ام جز نوشت: «آق الولید» بعد از نماز سحر که آفتاب می خواهد بیدار شود، بچه ها از ترس دیر رسیدن به مدرسه، نصف و نیم صبحانه را با یک فنجان چای می خورند. و «گلستان و بوستان سعدی» قلمدان و دوات با بجشا با تشک و تشک «حیثیت» را به دوش کشیدند.
هبا ساکی بود که مخصوص استفاده دانشآموزان بافته میشد و از نوع درشت بند کفش و محل برای حمل ابزار و ابزار کار استفاده میشد.
به محض اینکه زنگ مدرسه به صدا در می آید و زمان رفتن فرا می رسد، همه برای جلوگیری از سرقت تشک خود را با خود به خانه می برند. البته در فصل زمستان برای تامین گرمایش کلاس به وسایل دانش آموزان کباب اضافه می شد.
دلیل آن این است که هر دانش آموز به نوبه خود باید مسئولیت گرم کردن کلاس را بر عهده می گرفت. گاهی اوقات این اتفاق به صورت توافقی می افتاد، زیرا یک نفر مسئول تهیه هیزم برای شومینه کلاس بود. گاهی به دلیل اختلاف نظر هرکسی برای خودش کباب می شود.
جشن شکوفه ها با برگ های گیلاس
روز اول مدرسه نیز برای این دانش آموزان یک ماجراجویی بود و به قول معروف میرزا یا مسئولان از همان ابتدا گربه را از دم می کشتند. هر مبتدی یک کتابچه کوچک همراه داشت که در آن چاپ شده بود و همچنین الفبا یا چند سوره کوچک از قرآن. البته در روز اول مدرسه یکی از والدین نوآموز را همراهی کرد تا برای ملا و ملاباجی برای جشن آغاز سوادآموزی هدایایی و شیرینی به مدرسه بیاورد.
پیش از ورود دانش آموز به مدرسه، میرزا کودک بخت برگشته را با قیافه ای عصبانی صدا می کرد و نام پدرش را می پرسید تا روان شناسی بخواند و همچنین شرحی از رفتار و کردار دانش آموز به دست آورد.
اگر از رفتار دانشآموز جدید خوشش نمیآمد، چوب تنبیه را از فرش چرمی بیرون میآورد و یکی دو بار به کف دست دانشآموز میزد و تهدید میکرد و میگفت: «میدانم به این میگویند مدرسه، راهی نیست. اگه اشتباه متوجه بشی اینجا شیطون و مغرور میشم.”
در زمانی که نوشتن برای دختران ممنوع بود، اگر دختری تکلیف خود را می دانست کاغذ می انداخت
البته میرزا غیر از این عصا یک سری گرزهای تنبیهی کوتاه و بلند هم داشت که برای تنبیه شاگردانی که دور نشسته بودند و فضای شومی در کلاس به آنها می داد. این اولین عکس از مدرسه برای دانش آموزان جدید بود.
اگر دختری تکالیفش را بنویسد!
تحصيلات و تحصيل فقط محدود به مردان خانواده نبود. دختران نیز می توانند بر اساس قوانین و آداب و رسوم حاکم در آن زمان و بر اساس موازین شرعی به مکتب بروند. هر روز صبح «قرآن» و نهارشان را در کیف مدرسه خودشان می پیچیدند و بعد از چادر و لباس با برادر یا پدرشان به مدرسه زنانه می رفتند و پای کلاس ملاباجی می نشستند. . مدرسه دخترانه اغلب برای جلوگیری از ورود غیرمجاز تعطیل بود.
طبق قانون، دختران مدرسه موظف بودند چادر و مقنعه را بردارند و به جای آن برای نماز چادر بپوشند. هر دختری یک تکه کرفس به عنوان حصیر داشت که روی آن می نشست. البته در مدارس زنانه پسران خردسال زیر 6 سال نیز پذیرفته می شدند. مردان زمانی که گلستان سعدی را می شناختند و اشعار حافظ را می خواندند، باسواد و تحصیل کرده می شمردند. تحصیل برای بسیاری از پسران مانند یادگیری خواندن و نوشتن بود و میزان موفقیت دختران در گرو تلاوت قرآن بود.
مونس الدوله کنیز تحصیل کرده انیس الدوله در کتاب خاطرات مونس الدوله: حرمسرای ناصرالدین شاه نکات جالبی را در مورد آداب درس خواندن و مدرسه رفتن دختران ذکر می کند: زنان سالخورده ایرانی چیزی که به معنای آموزش واقعی باشد ندیدند، اما در هر شهر به ویژه تهران مدرسه ای برای زنان وجود داشت و معلم و مدیر این مدرسه پیرزنی به نام «میرزا باغی خانم» بود. دختران قرآن و ششنبندی یعنی دستمال ناهار را می گرفتند و چادر و مقنعه می بستند و با پدر یا برادرش به مدرسه دخترانه می آمدند. .
در زمانی که نوشتن برای دختران ممنوع بود، اگر دختری تکلیف خود را می دانست کاغذ می انداخت
به گفته نویسنده، دختران وقتی وارد مدرسه می شدند، چادر و خاچور و حجاب را برمی داشتند و چادرنماز می کردند و به اتاق مدرسه می رفتند. کتاب دختران قرآن کریم بود و تدریس و خواندن کتاب های حافظ و سعدی و امثال آن برای دختران حرام بود.
گاهی دو کتاب به نام های «عشق والدین» یا «خاله سوسوکه» به دخترها یاد می دادند. منیس الدوله در بخشی دیگر از کتاب خود نوشته است: «درس اصلی تلاوت قرآن است». دختر همین که قرآن را تمام کرد، یعنی تمام قرآن را خواند، دیگر کاری در مدرسه نداشت. یک کیسه شکر برای ملاباجی می آورد و فارغ التحصیل می شد.»
اما جالبترین قسمت داستان این تمرینها، نداشتن تکلیف برای دختران است. دخترها فقط اجازه خواندن داشتند، اما نوشتن برای دختر یک عمل زشت و بی احترامی به حساب می آمد، زیرا معتقد بودند «دختری که تکالیفش را بلد باشد، کاغذها را پرت می کند». این به این معنی است که او در حال نوشتن یک نامه عاشقانه است. البته در این میان بزرگانی هم بودند که خوشنویسی را برای دختران خانواده هنر می دانستند و برای یادگیری خواندن و نوشتن به معلمان خصوصی مورد اعتمادشان سپردند.