چهار پلنگ به ورود یک پلنگ به قلمرو خود پاسخ دادند. این اتفاق در پارک فرا مرزی کاگالاگادی در آفریقای جنوبی رخ داد.
به گزارش فرارو، رئا ون گرونن که این صحنه را هنگام بازدید از پارک دید، گفت: صبح با شکار شیرها شروع شد، اما ما چندان خوش شانس نبودیم. در حالی که منتظر بودیم شیرها به برکه برسند، یک نفر جلوی ما را گرفت و گفت پلنگ در راه است. آهسته راه افتادیم تا ببینیم هنوز آنجا هستند یا نه. در جاده ماتا ماتا بین سستاس و استخر آبی کریگ لوچارد بود.
4 تا یوزپلنگ دیدیم واقعا یوزپلنگ بزرگی بودند. در ابتدا آنها را تماشا میکردیم که کارهای معمول خود را انجام میدادند، روی چمن غلت میزدند و از نور خورشید لذت میبردند. آنها بعداً در جنگل آن طرف بستر رودخانه دراز کشیدند و کاملاً استتار شده بودند.
آهوها در کف رودخانه دیده شدند، بنابراین منتظر ماندیم تا ببینیم ممکن است یکی از آنها صبح زود کشته شود یا خیر. ماشین دیگری ایستاد و گفت یک یوزپلنگ در انتهای رودخانه است. این تنها پلنگ معروف به کورین است. در ابتدا فکر کردیم یکی از چهار پلنگی است که یک آهو را تعقیب میکردند، زیرا تشخیص اینکه از کجا در بوته افتاده بود بسیار دشوار بود. با این حال، بعد از اینکه روی ویدیوم زوم کردم، دیدم که شما 4 نفر هنوز با هم هستید.
ما منتظر ماندیم، اما نتوانستیم کورین را جایی ببینیم. آهو نزدیک به جایی بود که او بود، بنابراین ما می دانستیم که اگر قرار است او را بکشند، به سمت منطقه ای می رود که ولورین چهارم در آن دراز کشیده است. واضح است که آنها چندان خوشحال نبودند که بدانند کورین در قلمرو آنها است.
ناگهان او را دیدند و فهمیدند قرار است چه اتفاقی بیفتد … آرام آرام به سمت او راه افتادند. از قبل اشک در چشمانم حلقه زده بود.
4 گرگ به کورن حمله کردند. حمله خیلی سریع اتفاق افتاد. زمانی که آنها شروع به درگیری کردند، او هیچ تلاشی برای حرکت نکرد و در فواصل 2-4 دقیقه ای 4 بار به او حمله کرد. در بین حملات هم زخم هایشان را می لیسیدند چون حاضر نبودند به این راحتی تسلیم شوند.
هر بار فقط با بالاتنه می جنگید و از زمین بلند نمی شد. فکر کردیم ممکن است کمرش را شکسته باشند. به وضوح روی پای راستش زخمی بود و دهانش پر از خون بود و آثار گازگرفتگی روی کمرش دیده می شد.
پلنگ ها بالاخره او را تنها گذاشتند. می ترسیدم کفتار یا موجود وحشی دیگری او را بکشد.
تمام زنانی که با آنها صحبت کردم گریه می کردند. فکر میکنم بعضی از بچهها هم این کار را میکنند، اما احتمالاً آن را قبول نخواهند کرد. ما مطمئن نبودیم که چه اتفاقی برای او افتاده است یا اینکه آیا او هنوز زنده است.
ما به محل حادثه رسیدیم و هنوز آنجا در بوته بود. هوا خیلی گرم بود. چهار ولورین هنوز خیلی دور زیر درخت بودند. نیم ساعت دیگر آنجا نشستیم، در این مدت کورین چندین بار سرش را از بوته بیرون آورد، اما فقط برای تمرکز روی مسیری که چهار یو در حال حرکت بودند. ما متوجه شدیم که او به شدت مجروح شده است و نمی تواند بایستد، بنابراین به اردو برگشتیم.
چند روز پس از حمله، به من گفتند که کورین خوب است. این اولین باری بود که پارک فرا مرزی کاجالاگادی مرا به گریه انداخت.