از مشکلات دولت واقعی

[ad_1]

عباس عبدی در روزنامه اعتماد می نویسد من اطمینان دارم که افراد اعم از نزدیکان به دولت و حتی نزدیکان او با این تفاهم نامه موافق هستند، اما آن را به عنوان افکار عمومی بیان نمی کنند، هر چند از بیان آن در گفتگوهای خصوصی خودداری نمی کنند. یکی از مشکلات اصلی فقدان یک نظریه اقتصادی خاص است.

در عین حال به اشتباه تصور کرده اند که دولت یک رهبر روحانی دارد و فکر می کنند اگر کار بیشتر شود و فساد کمتر شود، مشکل کشور حل می شود. اما فراموش کرد که اگر تئوری اقتصادی نداشته باشی، می توانی بیشتر، کمتر و بیشتر، چون مشکلات کمتر از فساد نیست.

فقدان تئوری اقتصادی به این معناست که هر روز یک چیز می گویند و روز یا هفته بعد آن را رد می کنند یا برعکس می گویند. فقدان تئوری به این معنی است که هیچ کس یک کلمه را نمی فهمد و هر یک از آنها مانند جزیره عمل می کنند، یعنی گلیم سازمان را از آب بیرون می کشد.

فقدان تئوری به این معنی است که حتی اگر مکالمه گیج کننده باشد. فقدان نظریه به این معنی است که آنها نمی دانند چرا باید مقدار را حذف یا تأیید کنند. فقط منتظریم ببینیم وزن مخالفت یا توافق با آنها به اندازه رفتار آنهاست یا خیر. فقدان ایدئولوژی به معنای عدم حمایت نهادی از نهادهای دیگر و عدم وجود وحدت ایدئولوژیک است.

اگر می خواهند ارزش انرژی را تغییر دهند، سعی می کنند آن را دور نگه دارند. حتی در درون وضعیت ذهنی، سردرگمی فکری زیادی فراتر از آنچه مورد توافق است وجود دارد. فقدان تئوری به این معناست که تنها منبع درآمد، درآمد است بدون اینکه فکر کنیم این راه عوارض خاص خود را دارد.

اما معلوم می شود که ارزش وجهه خودرو و مردم کشور ناشی از تورم سیاست دولت نیست، پس دلیل آن بالا آمدن وجهه و بی فایده بودن مردم است. مالیات پرداخت کنم؟ گویی دولت بدون پشتوانه پول وارد بازار می شود و با خالی کردن جیب مردم از این طریق، سود پس از بالا رفتن قیمت ظاهری اجناس و اموال، افزایش اجباری نیز مشمول مالیات می شود؟! اما این افزایش به دلیل تورم نیست و دولت باید زیان آن را متحمل شود، حتی مالیات آن را هم تقبل کند!

در هر صورت دولت فاقد تئوری اقتصادی است و بدتر از آن، متولیان این وضعیت اقتصادی با موضوع آشنایی ندارند و تنها به فکر حل مشکلات هستند، بدون اینکه سرپوش بگذارند.

در اینجا می خواهم به مهم ترین موضوع بپردازم. حتی اگر دولت یک ایدئولوژی اقتصادی اتخاذ کند، این اقدام برای اداره کشور کافی نخواهد بود. دولت در کل باید در این مورد توافق کند.

یکی از دلایل عدم شرکت برخی افراد در انتخابات این است که بر اساس ترتیبات قبلی، دولت نسبتاً منسجم و دارای ایدئولوژی رأی دهندگان است، اما سایر ارکان حکومت فعلی و به همین دلیل دولت را نمی پذیرد. قادر به حل مشکلات نیست بنابراین بهتر است در صورت عدم حضور در انتخابات بدانیم که همه ارکان قدرت خودکفا هستند، حداقل انسجام نسبی داشته باشند، حتی اگر افکار ضعیف را بپذیرند، با وجود این انسجام قوا، همچنان تاثیر بهتری بر مردم دارد.

حال می بینیم که نه این نظریه وجود دارد و نه این هماهنگی. در عین حال همه نگران این هستند که توپ دوباره به زمین بخورد. شاید دولت نتواند موضوع را حل کند، اما آن را تهیه کرده و در اختیار مجلس قرار داده است تا مجلس را در عمل خود بگیرد یا حتی مسئولیت را به مجلس واگذار کند. مجلس هم زیر بار رفت. سایر نهادها یا ساکت هستند یا در حاشیه هستند، هرچند دولت یک طرفه است.

اگر دولت تصمیم بگیرد که به نفع جامعه اقدام کند یا باید انجام شود، همه باید روی آن کار کنند، معمولاً از نهادهای سیاسی یا اقتصادی یا تبلیغاتی یا قانونی و نظامی و غیره، در نهایت از کار دست می‌کشند.

به طور خلاصه با توجه به این رویکردها و میزان کمبود اقتصادی و حتی سیاسی و میزان ناهماهنگی و انسجام آنها نمی توان گام موثری در جهت صلاح کشور برداشت. خودت را بشناس.

[ad_2]

Mara Gomez

کارشناس توییتر متعصب موسیقی. جنرال الکل ماون. علاقه مندان به تلویزیون

تماس با ما